سایه دادن. سایه افکندن. سایه انداختن: تو مرغان را همی سایه کنی امروز اگر روزی ترا سایه همی کردند و او را نیز مرغانش. ناصرخسرو. آفتاب زندگانی بر لب بام آمده ست سایه خواهی کرد کی ای سروبالا بر سرم. صائب (از آنندراج). ، سایه گسترده شدن: هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است. خاقانی. ، توجه کردن. رو آوردن: صائب بلند مرتبه چون آسمان شود بر هر زمین که سایه کند باغبان ما. صائب (دیوان چ خیام ص 42)
سایه دادن. سایه افکندن. سایه انداختن: تو مرغان را همی سایه کنی امروز اگر روزی ترا سایه همی کردند و او را نیز مرغانش. ناصرخسرو. آفتاب زندگانی بر لب بام آمده ست سایه خواهی کرد کی ای سروبالا بر سرم. صائب (از آنندراج). ، سایه گسترده شدن: هر جا که عدل سایه کند رخت دین بنه کاین سایبان ز طوبی ِ اخضر نکوتر است. خاقانی. ، توجه کردن. رو آوردن: صائب بلند مرتبه چون آسمان شود بر هر زمین که سایه کند باغبان ما. صائب (دیوان چ خیام ص 42)
مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه: خرد بر دل خویش پیرایه کرد به رنج تن از مردمی مایه کرد. فردوسی. زخورشیدمر روز را مایه کرد شب قیرگون خاک را سایه کرد. اسدی. سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه: خرد بر دل خویش پیرایه کرد به رنج تن از مردمی مایه کرد. فردوسی. زخورشیدمر روز را مایه کرد شب قیرگون خاک را سایه کرد. اسدی. سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
قایم شدن. مکان گرفتن. اقامت کردن. (آنندراج) : اعتمادش بود از روی قیاس خانه نتوان کرد در کوی قیاس. مولوی. یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است امروز خانه کردن و فردا تحولی. سعدی. در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای ابر نیسان شد دو چشم از گریۀمستانه ای. میرزاصدر (از آنندراج). ، خانه ساختن. خانه درست کردن: ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی بر خاک رودخانه نباشد معولی. سعدی. مکن خانه بر راه سیل ای غلام که کس را نگشت این عمارت تمام. سعدی (بوستان). ، خانه کردن آتش، پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا، خانه کردن کمان، کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (غیاث اللغات)
قایم شدن. مکان گرفتن. اقامت کردن. (آنندراج) : اعتمادش بود از روی قیاس خانه نتوان کرد در کوی قیاس. مولوی. یعنی خلاف رأی خداوند حکمت است امروز خانه کردن و فردا تحولی. سعدی. در دلم تا ماه حسنش کرد امشب خانه ای ابر نیسان شد دو چشم از گریۀمستانه ای. میرزاصدر (از آنندراج). ، خانه ساختن. خانه درست کردن: ای آنکه خانه بر ره سیلاب میکنی بر خاک رودخانه نباشد معولی. سعدی. مکن خانه بر راه سیل ای غلام که کس را نگشت این عمارت تمام. سعدی (بوستان). ، خانه کردن آتش، پوشیده ماندن آتش و توسع یافتن آن چنانکه کس نبیند جای آنرا، خانه کردن کمان، کج شدن گوشه های کمان از وضع اصلی خود. (غیاث اللغات)
(خارید خارد خواهد خارید بخار خارنده خاریده خارش) پوست بدن را با ناخن یا چیز دیگرچند بار مس کردن باری تسکین حس مخصوصی که از گزیدن شپش یا کیک یا چرکین بودن بدن یا بعلت بعضی بثورات حاصل شود، خارش کردن عضو یا اعضایی از بدن: (تنم میخارد) یا تنش میخارد. میل بکتک خوردن دارد
(خارید خارد خواهد خارید بخار خارنده خاریده خارش) پوست بدن را با ناخن یا چیز دیگرچند بار مس کردن باری تسکین حس مخصوصی که از گزیدن شپش یا کیک یا چرکین بودن بدن یا بعلت بعضی بثورات حاصل شود، خارش کردن عضو یا اعضایی از بدن: (تنم میخارد) یا تنش میخارد. میل بکتک خوردن دارد